سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلم

خاتمی در مراسم آیت الله خاتمی


بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علی خیر خلقه و اشرف بریته خاتم الانبیاء و المرسلین ابی القاسم المصطفی محمّد (ص) و علی آله الطیبین الطاهرین 

اولا
خیر مقدم می‌گویم به همه سروران و بزرگواران و عزیزان، حضرات آیات و حجج
اسلام، دانشمندان و بزرگوارانی که از بیرون برای رونق بخشیدن به این جمع،
به اردکان آمده‌اند که برای ما باعث افتخار است، به‌خصوص از کسانی که از
وجودشان بیشتر و مستقیم استفاده کردیم و همچنین تمام آقایان و خانم هایی که
رونق بخش این جمع بودند و از صبح تا کنون این مجلس را تحمل کردند و حتما
بهره‌های بزرگی هم بردند. همچنین از کسانی که در برگزاری این مجمع اقدام و
یا کمک کردند؛ از مسئولان مختلف، حجت الاسلام و المسلمین دیداری امام جمعه
محترم اردکان، فرماندار، شهردار و نیروی انتظامی اردکان، اداره فرهنگ و
ارشاد اسلامی و دست‌اندرکارانی که با کمک آنها این جمع تشکیل شد. 

آخرین
نفر بودن کار خیلی مشکلی است؛ آن هم در این جمع و با سخنرانان بزرگواری که
واقعا از محضرشان استفاده کردم، با نکته‌سنجی‌ها و نکته‌پردازی‌ها و
ظریف‌گویی‌های عزیزان، یا نکته‌ای برای من نمانده و یا اگر مانده خیلی
جلوه‌ای ندارد. ولی به حکم ادب و احترام و لا‌اقل برای خسته نباشید به
عزیزانی که صحبت کردند و کسانی که اینجا تشریف آوردند لازم بود که چند
کلمه‌ای صحبت کنم. 

درباره فضائل مرحوم آیت‌الله خاتمی صحبت‌های
زیادی شد و البته هنوز هم صحبت‌های زیادی هست. اما نمی‌دانم چه باید بگویم
که متفاوت با چیزی باشد که عزیزان گفتند و برای جمع ما جذاب باشد. گرچه مدح
فضیلت خودش خواستنی و شنیدنی است و
«هر نکته‌ای که گفتند در وصف آن شمایل/ هر کو شنید گفتا لله درّ قائل»
من
در مورد مرحوم پدرم سه ویژگی را در نظر داشتم که جمع این ویژگی‌ها به
ایشان شخصیت ممتازی داده است و آن عبارت است از: زهد، اخلاق و روشنفکری. در
پایان سخنم به این امر برمی‌گردم و توضیح مختصری می‌دهم. اما اجازه
می‌خواهم، با توجه به اینکه یکی از بارزترین و آشکارترین شئون شخصیت این
مرد بزرگ شأن اخلاقی ایشان بود خیلی مختصر راجع به اخلاق صحبت کنم و بعد به
آن سه نکته بر می‌گردم و بحث را پایان می‌دهم. 

شاید آشکارترین وجه
شخصیت ایشان وجه اخلاقی بود و نیز با توجه به اهمیت اخلاق در دعوت
پیامبران و بخصوص پیامبر اسلام(ص) و نیز نقشی که برای داشتن یک جامعه
مطلوب، پیشرو و متعالی می‌تواند و باید داشته باشد و به‌خصوص در جامعه ما
که نظامش خود را منتسب به دین می‌داند و تصمیم و خواست بر این بوده که یک
نظام الگو بسازد و در این نظام الگو طبق دعوت پیامبران و تأمل و تدبر،
قاعدتاً می‌بایست و می‌باید اخلاق جایگاه بزرگی داشته باشد. 

ما در
آیات و روایات مطالب فراوانی در باب اخلاق می شنویم و آموزش می بینیم؛ چه
در مورد مقوله اخلاق به طور کلی و چه مصداق های اخلاقی. قرآن پر از توصیه
های اخلاقی مانند صبر، کظم غیظ، رفتار بزرگ منشانه در برابر نادانان،
ایثار، عفو و نظایر اینها است و نیز اینکه خود اخلاق بسیار مهم است. در
مورد خود پیامبر(ص) هم علاوه بر سیره و سنت آن بزرگوار که از جنبه اخلاقی
آن بزرگوار حکایت دارد، آیاتی در قرآن در باب اخلاق هست که در دسترس ترین
آنها این دو آیه است: «فبما رحمه من الله لنت لها و لو کنت فظا غلیظ القلب
لانفظوا من حولک» که نرمی رفتار پیامبر(ص) را یک رحمت بزرگ خدایی می داند
که می گوید اگر آن نبود، مردم از دور تو پراکنده می شدند و نیز آیه «و انک
لعلی خلق عظیم»: تو دارای اخلاق بزرگ هستی. یک روایت هم هست که شیعه و سنی
به اتفاق از پیامبر نقل فرموده اند که «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق».
یعنی هدف برانگیختن پیامبر(ص) از زبان ایشان تمام کردن مکرمت‌های اخلاقی
است که گویی تمام اتفاقاتی که در جهان رخ داده تا پیامبر بوجود آمده و
مبعوث شده و شور و هیجانی که در تاریخ افتاده است، یک هدف داشته و آن اینکه
مکرمت‌های اخلاقی در جامعه بشری جا بیفتد و بسط پیدا کند. 

در حکمت
معنوی و فلسفه اسلامی هم اخلاق جایگاه مهمی دارد. البته تقسیم حکمت به
نظری و عملی که رگه‌های آن در فلسفه قدیم یونان هم بود، ولی به‌صورت مدون و
مبسوط و سنجیده در فلسفه اسلامی، حکمت عملی به سیاست، اقتصاد و اخلاق
تقسیم شد، گرچه متأسفانه حکمت عملی بعلل مختلف در تاریخ تفکر اسلامی کم و
بیش مغفول مانده. 

اینکه چرا در عالم اسلام سیاست عملی و به‌طور
ویژه سیاست مدن و اخلاق مدنی، کمتر مورد توجه قرار گرفت- گرچه درباره اخلاق
فردی بحث شد و آثار فراوانی هم نوشته شد ولی اخلاق مدنی و سیاست مورد غفلت
قرار گرفت- این بحث دراز دامنی است که مجال طرح آن اینجا نیست. و اینکه
چرا فلسفه با همه عظمتش به فضای پر ژرفای مابعدالطبیعه نظری در عالم اسلام
رانده شد و سیاست به عنوان بخشی از فلسفه عملی و اخلاق که می‌تواند در
جامعه اثرگذار باشد، مورد توجه قرار نگرفت بحث دیگری است که اینجا
نمی‌خواهم درباره آن صحبت کنم. 

اجمالاً برای اینکه بحث روشن شود،
این را باید بپذیریم که تجلی اخلاق در منش، سلوک و رفتار آدمی است. یکی از
این رفتارها، مربوط به شخص انسان متفرد است؛ صرف‌نظر از اینکه انسان در
جامعه و جهان زندگی می‌کند به عنوان یک فرد چه منش و سلوکی باید داشته
باشد. یکی دیگر، آنجایی که این فرد با «غیر» رابطه پیدا می‌کند. این غیر
گاهی خداست که رابطه با او رابطه پرستش است، پرستش ریشه اخلاقی دارد و
صرف‌نظر از اینکه بزرگانی که بحث‌های مابعدالطبیعه را ابتر می‌دانند، وجود
خدا را با تمسک به اخلاق ثابت می‌کنند. همچنین رابطه انسان با طبیعت است که
امروزه مسائل اخلاق زیستی خیلی در دنیا مطرح است. رابطه دیگر هم رابطه با
افراد دیگر است که با تسامح می‌توان نام آن را «اخلاق مدنی» نهاد. یعنی
اینکه انسان و جامعه برای اخلاقی زندگی کردن چه نوع منش، سلوک و رفتاری
باید داشته باشد. 

اینکه چرا اخلاق، به‌خصوص اخلاق اجتماعی و بالطبع
اخلاق زیستی و در سطح وسیع‌تر سیاست، کمتر مورد توجه قرار گرفت علل مختلف
دارد. شاید یکی از علل این باشد که اسلام دارای شریعت است. یعنی دین قالب
رفتار فردی و جمعی، بایدها و نبایدها را مشخص کرده است و دین بی‌شریعت هم
دین ناقص است. البته حکومت‌هایی که بعد از بنیانگذاران ادیان بزرگ پیدا
شده‌اند، نوعی خودکامگی داشته‌اند که مانع از آن می‌شوند که افراد نسبت به
سرنوشت خویش و به‌خصوص در بخش تعیین رابطه حاکم و مردم فکر کنند. ولی وقتی
نظام اجتماعی وجود دارد، به ضوابط و مقرراتی نیاز دارد و تا قبل از دنیای
جدید که تصمیم گرفت دین را از عرصه اجتماعی خارج کند، شریعت جواب‌گوی این
مسأله بوده است. هر چند که حاکمان جور و ستم اجازه نمی‌دادند که شریعت وارد
حوزه‌ای بشود که به اختیارات و محدودیت‌های حاکم مربوط می‌شود. ولی گشتن
چرخ روابط، ضوابط، معاملات، سیاسیات و... با شریعت بوده است وقتی چنین بود
دیگر نیازی به ضوابط خاصی خارج از شریعت برای اداره جامعه احساس نمی‌شد. یا
پنداشته می‌شد که ضوابط اخلاقی امری زاید است. در نتیجه، اخلاق یا از صحنه
خارج شد یا به‌صورت یک امر تفننی در حوزه جوامعی که دینی زندگی
می‌کرده‌اند و به‌خصوص جوامع اسلامی، مطرح شده است. ولی آیا این مسأله درست
است؟ آیا حقیقت همین است؟ یعنی دین آمده است که اخلاق را از صحنه خارج کند
و شریعت آمده است که بگوید با آمدن من جایی برای اخلاق نمی‌ماند؟ این با
روح و حتی نص آموزه‌های اسلامی ناسازگار است. حتی علاوه‌بر آیات و روایاتی
که دو نمونه آن را ذکر کردم، با اندک تاملی هم معلوم می‌شود که برای داشتن
یک جامعه متعالی، انسانی و پیشرو ما حتما نیاز به اخلاق داریم و از این
گذشته با تامل و رجوع به اسلام در می‌یابیم که شان اخلاقی انسان مقدم بر
شانی است که به‌خاطر آن شریعت وضع شده است و این مسأله بسیار روشنی است. 

ملاک‌ها
و معیارهای اخلاقی فرا دینی هستند. یعنی قبل از اینکه دین مطرح شود،
معیارهای اخلاقی هم مطرح بوده‌اند و خرد سالم آدمی و الهام الهی معیارهای
اخلاقی را به انسان داده‌اند. البته تشخیص آن شاید کار ساده‌ای نباشد. ولی
می‌توان به یک سلسله معیارهای اخلاقی رسید که عقل انسان - مسلمان و
غیرمسلمان- به مدد وحی الهی به این معیارهای اخلاقی می‌رسد: «ان الانسان
علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره »: هرکسی آگاه به جان خودش است، ولو
بهانه‌های مختلفی داشته باشد. شاید روشن‌ترین آیاتی که در این زمینه وجود
دارد، آیات 7 تا 10 سوره شمس است. در آن آیات خداوند به جان موزون و متعادل
آدمی قسم می‌خورد و آنچه این جان را متعادل کرده است. یعنی صحبت از خلقت
انسان و مرحله قبل از دینداری و بی‌دینی است و همین موزونی و تعادل یا آنچه
که این نفس را متعادل کرده است، تقوا و فجور را به جان آدمی القاء کرده
است. یعنی از متن جان موزون و متعادل انسان تقوا و فجور بر می‌خیزد که این
دو دقیقا ناظر به سلوک، منش و رفتار آدمی است و در این آیات نتیجه گرفته
می‌شود، کسی که این معیارهای نهفته در جان را به‌کار گیرد، جان را پالایش و
والایش می‌دهد و کسی که رذایل را به‌کار گیرد، جان را فرو می‌شکند و او را
منحط می‌کند. یعنی سه نتیجه از این آیات گرفته می‌شود: 1- جان انسان جان
اخلاقی است و بر اساس معیارهای اخلاقی تعبیه شده است. 2- انسان آزاد است و
شرط لازم اخلاقی بودن، آزاد و مختار بودن است. هیچ عملی از سر جبر و اضطرار
- ولو بهترین کارها باشد- اخلاقی نیست.
 
اخلاق این است که عملی که
از انسان سر می‌زند از سر به‌صیرت، اراده، آزادی و آگاهی باشد و البته به
جز خود عمل، سودی برای فرد نداشته باشد. نه اینکه نماز بخواند تا نرمشی
برای عضلات باشد یا روزه بگیرد تا کمی لاغر شود و... اینها اخلاقی و به
معنایی شرعی هم نیست. اخلاق از سر اراده و آزادی و اختیار سر می‌زند. این
آیه علاوه بر اخلاقی بودن جان آدمی، بر آزادی و اراده انسان صراحت دارد. 3-
نتیجه ای که از اعمال این اخلاق می‌آید؛ اعتلا و کمال جان یا سقوط و پایین
آمدن آن است. 

این معیار اخلاقی است که از قرآن هم می‌توانیم
استخراج کنیم که تدبر و تأمل و اعتبار هم این نتیجه را تأیید می‌کند و به
نظر ما شان اخلاقی انسان، مقدم بر وجهی است که به خاطر آن شریعت آمده و وضع
شده است. شریعت لازم است و بدون آن هم دین ناقص است. البته نکته‌های خوبی
را حضرت آیت‌الله آقای محقق‌داماد در مورد فقه و فقه اکبر گفتند که در این
زمینه‌ می‌توان از آنها بهره گرفت. اگر اینچنین است، این صحبت پیش می‌آید
که اگر تعارضی میان شریعت و اخلاق تصور و یا واقع شد، چه باید کرد؟ اگر
اخلاق مسأله‌ای را حکم کرد و شریعت آن را حکم نکرد - البته بیشتر شریعتی که
به‌دست ما می‌رسد به تعبیر اکثر علما احکام ظاهریه است- و تعارض میان آنها
پیدا شد چه باید کرد؟ به نظرم راه‌حل مهم درست همانی است که استاد شهید
مطهری ارائه می‌دهد، البته با توسعه آن. ایشان می فرمایند، عدالت در سلسله
علل احکام اسلامی است. یعنی اصلاً حکم غیر عادلانه نداریم. اگر حکمی
استنباط شد که ولو دلائل به‌ظاهر متقن دارد، ولی عادلانه نبود. از همین کشف
می‌کند که حکم، حکم شرعی نیست. اگر همین نظر را در مورد اخلاق هم بپذیریم
گران خواهد بود اگر عدالت را به عنوان یک فضیلت فردی جزئی از اخلاق بدانیم
یا اگر آنچه که امروز در زمینه عدالت مطرح می‌شود و در قرآن هم می‌شود
استنباط کرد، آن را یک نهاد بدانیم و نه فضیلت فردی و اخلاقی که درون آن
نهاد ساز و کار روابط جامعه مشخص می‌شود و عدالت و اخلاق قسیم یکدیگر
می‌شوند، اگر این اصل را بپذیریم و با توجه به استدلالاتی که قبلاً داشتم
مبنی بر مقدم بودن اخلاق بر شریعت و اینکه هدف رسالت پیامبران اخلاقی شدن
جامعه است، اگر اخلاق و عدالت در سلسله علل قرار بگیرند، نتیجه می‌گیریم که
هیچ حکم شرعی غیر اخلاقی نخواهیم داشت. فکر می‌کنم اگر اینگونه به مسأله
نگاه کنیم، یک تحول بنیادی و اساسی در ساز و کار فقه و سامانی که باید
منتسب به دین باشد و بخصوص در دوران کنونی که نظام ما منتسب به دین است و
الزاماتی که زمان ما دارد و مشکلات موردی که داریم مثل مسائل مستحدثه باید
برویم با تلاش‌های زیاد در صدد حل آن برآییم. یک روز می‌گفتیم زنان حق رای
ندارند، امروز هم پذیرفته‌اند که؛ نه تنها زنان رای می‌دهند، رای هم
می‌گیرند! 

فاصله آنچه در آغاز سال 42 بود تا امروز و دیدگاهی که
مراجع، علما و روحانیون داشتند بادیدگاهی که امروز هست، (که البته به برکت
انقلاب اسلامی و شجاعت های حضرت امام(ره) تغییر یافت،) از زمین تا آسمان
است این مورد مورد شدن مسائل، کار را مشکل می‌کند. ما اگر بتوانیم به صورت
بنیادی طوری مسائل را حل کنیم که به نام دین بتوانیم جوابگوی نیازهای متحول
جامعه امروز باشیم و در دنیایی که یک واقعیت است زندگی می‌کنیم، بتوانیم
زندگی کنیم و هزینه‌های کمتری داشته باشیم، بسیار مهم است و فکر می‌کنم اگر
این دیدگاه را داشته باشیم، تحولات بنیادی ایجاد خواهد شد که در عین
پای‌بندی به چارچوب‌های اساسی دین خدا، دین را که می‌خواهد وارد عرصه شود،
جوری در مقام عمل معرفی کنیم که پاسخ‌گوی پرسش‌ها و نیازهای بشر امروز
باشد. این بحث را همین جا رها کنم و به آنچه در آغاز سخن وعده دادم
برگردم.